دو سیاه مشق دیگر...
مثل دلِ یک آواره...
<<<<>>>>
قناری ها غزل خوانند
شاعر ها خاموش اند
ققنوس ها می سوزند
عاشق ها مدهوش اند
مثل دلِ یک آواره...
<<<<>>>>
قناری ها غزل خوانند
شاعر ها خاموش اند
ققنوس ها می سوزند
عاشق ها مدهوش اند
مسافر!
هشدار! جنگل پُر از درنده است
سکوتِ هولناکی حکمفرما،
پرواز ممنوع،
فضا خالی،
خالی از پرنده است
زندگی هم کوچ کرده
یار، رخت سفر بسته
این جا دیگر، جزیرهای خون...
کوه و درهاش، سایهبانِ مرگ
دشت و دریاش،
همه کشنده است
مسافر!
"آبات را پُف کرده بنوش،
اعتبار نیست"
خندیده، گفت:
"بی خیال باش،
این آب، از سرچشمه گنده است
شهر و کوچه پر از مارِ آستین،
حّتا، زیرِ بالشام
خوابیده صد خزنده است
عزیزم! آخر کجا گریزم ....
چهارسو، بنشسته در کمین،
بنگر، صد گزنده است"
***
آری، آری، میدانم
قصّهای کوچ و رفتن ما
مثلِ بازیِ خرگوش
مثلِ بازیِ سنگپشت
برویم، زخم
نرویم، مرگ
دوست، اما
خیال میکند
خرگوش، خوابیده است
نه،
خرگوش نخوابیده...
تیرِ فریب و تیغِ جفا،
زننده است
خواهی، نخواهی، بیدریغ،
حا لا، در این مسابقه
سنگپشت، برنده است
...
مسافر!
خدا یارت،
مواظب خودت باش
جنگل، پر از درنده است!
یک نگر:
هنگامیکه در گوشۀ دور از سرزمینات، خبر انفجار و خشونت و مرگ؛ هر ثانیهات را تلخ میکند و چارسویت تاریکی و هیولا؛ وحشت میآفریند.... و میبینی که آدمیت و اخلاق در جنگ سنتگرایی و لجام گسیختهگی پامال .... سخن از هویت و فرهنگ چندان خوشگوار نیست! مرا... اما درد دوری و تنهایی از یکسو و هیاهوی چند فرهنگی بودن محیط زندگی از سوی دیگر آرام نمیگذارد... در جامعه چند فرهنگی؛ هویت و فرهنگ مثل آب و اکسیجن است... ناگزیرم نفس بکشم و قصه گوی آب و خاکم باشم.
------------------------------------------------------------------------
كتیبهی كُهن، گنجینهی پنهان
كتیبهی كُهن:
آگاهی پیرامون میراثهای فرهنگی و شناسایی آثار باستانی، آیینه دار هویت تاریخی یك سرزمین است. با آنكه از افغانستان؛ امروز به مثابهٔ چشمِ اشكآلودِ پیكرِ تاریخ تعبیر میشود، ولی بازهم به روزگارانی که تخت و تاج و شوكت و شكوهی داشت؛ نگاه شفاف و آیینهواری دارد. نگاهی كه امیدِ جاودانه بودنش را به نسل های بعد نوید میدهد. مژده میدهد که هنوز به دوره های دور و دیروز، پیوندِ دل و دیدارش با آنکه زخم خورده است، اما شکوهمندانه باقیست و استوار ایستاده است. امتدادِ رگهها و ریشههای میراثِ فرهنگی-باستانی افغانستان به سرچشمهٔ تاریخ میرسد. سرچشمهٔ تاریخ، انگار سرگذشتِ همان حوزهٔ تمدنیایست که امروز به داستانهای اساطیری میماند.
افغانستان سرزمینیست كه سُلالههای سلفش از زمانههای دور و اسطورهیی؛ عمارتها، آبدات، نوشتهها و نقاشیها، مجسمهها، صنایع ناب و ظریف دستی، آثار گونهگونِ صنعتی-هنری را به گونهٔ یادگاری به نسلهای بعد؛ ماندگار ساخته اند. بربنیادِ آمار ارائه شده تا حال، از شمار دهها هزار پایگاه باستانی، نزدیک به دوهزار ساحهٔ تاریخی ثبت شده در افغانستان وجود دارد و شاید صدها اثر و ساحهٔ دیگر در پستوی تاریك نا آشناییها پنهان مانده باشد. ( دو ساحه ثبت شده در یونسکو)
دریغ و درد كه آشنایی و دانش از همین رقم ثبت شده نیز در میان ما کم است و اندک . امروز كه افغانستان گامِ نوین در مسیر زمان گذاشته است، آموزش و آشنایی گذشتهها و آثار تاریخی؛ زیرساختِ هویتِ تاریخی افغانستان را تشكیل میدهد، مردم را به خود شناسی میرساند و به سمت پایداری و پویایی تاریخی-سیاسی و فرهنگی-اجتماعی رهنمایی میکند. اینجاست که گنجینههای فرهنگی، بهای معنوی مییابند و بایست ارزشمندانه برای مردم و دنیا معرفی شوند.
معرفی هویت تاریخی و اساطیری یك سرزمین، نشان دهندهٔ رمزِ جاودانگی آن میباشد. تداومِ تاریخی آن را تسجیل میکند و انبوهی از بالیدنها را به اتباع و شهرونداناش هدیه میدهد. در کنار ارزش فرهنگی-تاریخی آثار باستانی، اهمیت اقتصادی آن نیز جایگاه ویژهیی درپیشرفت مملکت دارد و ستودنیست. منبع مهم اقتصادی آن، جلب گردشگران و جهانگردان به کشور و رشد صنعت جهانگردی(سیاحت) است. از این رهگذر، درآمد پولی کشور بالا میرود و کار بازرگانی نیز گسترش مییابد.
باستانشناسان میگویند: "اهمیت میراث فرهنگی وآثار باستانی بیشتر از دو نظر است، یکی اینکه سابقهٔ تمدن و هنر در دنیا مورد علاقه و توجه بسیاری از مردم است، بهویژه ملتهای که از حیث تمدن و صنعت جلوتر هستند، بیشتر به این نکته دلبستهگی دارند، تا بدانند که ریشهٔ هریک از مظاهر زندگی از چه زمان بوده، و از کجا نشو و نما یافته است. عامل دوم، اهمیت آثار باستانی از نظر جنبهٔ معنوی و وارستهگی است. که روح بشر بر اثر گرفتاریهای مادی تشنهٔ آنست، و روز به روز هم بیشتر نیازمندی خود را به تسکین التهاب و هیجان روحی که بر اثر زندگی سراسر مادی و ماشینی کنونی برای او فراهم گردیده است، احساس میکند، و ذوق زیبا شناسی و زیباپرستی هم بیشتر به این احساس دامن میزند. و از طرف دیگر بناهای تاریخی که در شهرهای مختلف هستند بهترین عامل زینت و زیبایی همان شهر بوده و در حکم قباله و سند تاریخ آنجا محسوب میشوند."
"یکی از مسایل مهم، ثبت آثار باستانی-تاریخی در فهرست جهانی میراثهای فرهنگی سازمان مللمتحد است. ثبت جهانی آثار باستانی، ارزش فراوان دارد و افتخاری بزرگ برای فرهنگ و تاریخ یک کشور به شمار میرود. بنابراین کشورهای جهان تلاش زیادی میکنند تا آثار تاریخی آنها در این فهرست جای گیرد. یونسکوunesco، بخش علمی ، فرهنگی وآموزشی سازمان ملل متحد، درسال 1972 میلادی با تشکیل کنوانسیونی جهت شناسایی، حفاظت ومعرفی میراث فرهنگی و طبیعی بشر در گوشه و کنار جهان تصویب شد، هنوز 180 کشور دنیا کنواسیون میراث جهانی یونسکو را امضا کرده اند."
نزدیک به 800 محوطهٔ فرهنگی و طبیعی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. تا اکنون دو ساحهٔ تاریخی افغانستان یکی منار جام در ولایت غور و دومی آثار باستانی بامیان، شامل این فهرست میباشد. بر بنیاد گزارشها، گفته میشود که درخواست برای ثبت آثار تاریخی هرات و غزنی نیز صورت گرفتهاست. این در حالیست که غزنی برای 2013 میلادی از سوی سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی به عنوان پایتخت فرهنگی جهاناسلام نامیده شده است.
"با ثبت یک اثر در فهرست میراث جهانی یونسکو توجه و حمایتهای جهانی به سوی اثر ثبت شده معطوف میشود. شاید بتوان جلب گردشگر را مهمترین فایدهٔ ثبت یک اثر تاریخی به شمار آورد . همانگونه که پیشتر اشاره شد؛ با ورود گردشگر نظامهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و... کشورها پویاتر میشود و تاثیرات مشهودی در وضعیت معیشت، بهداشت، امنیت و... باشندهگان بومی محل آثار باستانی؛ بهوجود می آورد."
کشور عزیز ما افغانستان که به عنوان «چهار راه تمدنهای باستان» یاد می شود، امروزه با آثار باستانی مهم در شرق، پس از مصر دومین کشور غنی از گنجینههای باستانی دنیاست. بناءً، افغانستان میتواند در رشد صنعتجهانگردی و جلب گرداشگران، بهتر و بیشتر سرمایه گزاری کند . جاذبه های گردشگری افغانستان بسیار است . پس هر چه بیشتر آثار و جاذبه های تاریخی و طبیعی کشور خود را معرفی کنیم به همان اندازه از فایدههای آن بهره خواهیم برد .
هنگامیکه گنجینههای فرهنگی چنین جایگاهی در یک سرزمین داشته باشند، بیتردید که از یکسو باشندهگان آن مرز و بوم را عشق و علاقه میبخشند که از آنها پاسداری کنند و از سویدیگر، سازمانهای جهانی را برای ثبت آنها در فهرست میراثهای فرهنگی و معرفی برای گردشگران تشویق میکند.
براین بنیاد، اینهمه ارزشها بایستهای پاسداری و حفاظت اند. آثار باستانی و میراث های فرهنگی كه ارزش ها و افتخارات تاریخی كشور ما هستند، حق زیادی بر ما دارند تا شناسایی، ثبت، حفظ و نگهداری شوند. همین دست ارزشها، مارا احساس میبخشند که در بازشناسی گنجینههای گرانبهای سرزمینمان به سایر ملتهای جهان کوشش کنیم. و این حتا میتواند به بهبود امنیت کمک کند و ملت مانرا به فردای آفتابی و آیندهٔ روشن امیدوار سازد.
امروز اما از همه بیشتر، ارزشمندترین اهمیت بازشناسی و نمایش فرهنگ و هنر افغانستان به جهان؛ این است که ملتهای دیگر سیمای تابناک و تاریخی سرزمین مانرا میبینند و به جای جنگ با فرهنگ آنجا آشنا میشوند. برآیند نیکوی آن؛ نگاه به تصویرِ تاریخ و تمدن افغانستان است بهجای نگاه به چشماندازِ تاریک آنجا که متأسفانه با ترور و تریاک ترسیم شده است.
گنجینهی پنهان:
اینک کاروانِ «گنجینهٔ پنهان افغانستان، از موزیم ملی کابل» که توسط انجمن "نشنل جیوگرافی" سازماندهی شده، بعد از یک سفر دراز تاریخی از اروپا و امریکا به آسترالیا رسیده است. اِنگار، جادهٔ ابریشم از آنسوی اقیانوسها اینسو پل پیوند بنا کرده و راه گشوده است تا جهانرا با تاریخ فرهنگی ما آشنا سازد. این کاروان 230 اثرِ گرانبها از سرمایه های تاریخی طلا تپه، شهر فلول، بگرام و آیخانم .... را آوردهاست تا چهرهٔ تاریخی-تمدنی افغانستان را به نمایش بگذارد و جهانیان بدانند که آنجا هم یک زمان، شوکت و شکوهی داشت! ... این آثار از دوره های 2000 سال پیش و 200 سال بعد از میلاد می باشند که در نتیجه کاوش های باستانی در قرن بیستم به دست آمده اند.
چرا این 230 گنجینهٔ پیدای گرانارز را «گنجینهٔ پنهان» نامیده اند؟ زیرا، در امتداد اشغال و جنگهای خانمانسوز داخلی بیم آن میرفت که این آثار به یغما رفته اند، اما سال 2003 میلادی این گنجینه ها از یک پناهگاه از بانک مرکزی افغانستان بدست آمدند. کارکنان وطن دوست و نستوه موزیم ملی این آثار را برای اینکه از گزند جنگ در امان بمانند در بانک مرکزی افغانستان پنهان کردند. اکنون که این گنجینه ها پیدا شدند بنام «گنجینهٔ پنهان» یاد میشوند. گنجینههای پنهان از نگاه شوم جنگ و از نگاه مغموم جهان...
این روایت به ما میآموزد که تاریخ، فرهنگ و میراث های تاریخی را با بمب و باروت و تفنگ و گلوله میشود زخمی و تخریب کرد و میراثهای تاریخی را به یغما برد، اما اصالتِ فرهنگ را با جنگ نمیتوان نابود کرد و با چور و چپاول و قاچاق، نمیتوان از بین برد. آنچه که متأسفانه بر آثار باستانی افغنستان از زمانه های دور تا امروز بیرحمانه ادامه دارد. این حکایت نقش ارزندهٔ مردم را روایت میکند که چگونه مردم آگاه و پویا میتوانند از میراثهای فرهنگیشان پاسداری و نگهداری کنند. جایکه هیچ سازمان جهانی و نیروی دیگری نمیتواند به دادِ فرهنگ برسد، تنها مردم دانشمند میتوانند نگهبان ارزشهای شان باشند.
برگزاری نمایشگاه «گنجینهٔ پنهان افغانستان» در اول نومبر 2012 توسط وزیر خارجه کشور آسترالیا و وزیر هنرهای آسترالیا رسماٌ خبر داده شد و به تاریخ 21 مارچ 2013 در موزیم ویکتوریا در شهر ملبورن توسط وزیر امور خارجهٔ جمهوری افغانستان و مقامات دولت استرالیا گشایش یافت، که در سایر شهرهای آسترالیا به ترتیب: در موزیم کوینزلند از 5 سپتمبر 2013 تا 27 جنوری 2014، در نگارستان(گالری) هنر نیو ساوت ویلز از 6 مارچ تا 1 جون 2014 و در موزیم آسترالیای غربی (پرث) از 5 جولای تا 16 نومبر 2014، ادامه مییابد.
امید است که این نمایشگاه برای مردم آسترالیا و جهان چشمانداز تازه و نگاه نو بیافریند تا به کشور ما افغانستان نگاهی از جنس جنگ نه، بلکه از جنس فرهنگ داشته باشند و آنجا را در کنار دیگر ویژهگیهایش به عنوان یک کشور زیبای سیاحتی و تاریخی که سرشار از آثار باستانی است، بشناسند. این نمایشگاه برای تعامل فرهنگی-سیاسی افغانستان با جهان کمککننده است و پیوندِ فرهنگی-سیاسی افغانستان را با جهان و جهان را با افغانستان تقویت میکند، بیگانهگی فرهنگی دوطرف را از بین میبرد و ملتها را باهم آشتی میدهد.
همچنان این نمایشگاه، روان جمعی جهان و مردم مارا به یک افغانستان آرام، آسوده و عاری از جنگ و خشونت معطوف میسازد. این برای ملتی که سالهاست از دستِ جنگ؛ دردِ پریشانیِ هویت میکشد و رنجِ فرهنگستیزی میبرد، خیلیها ارزشمند است تا برای آرامشِ هویت و پرورش فرهنگِ خود دست یابد و پیروز شود.
...
سدنی، آسترالیا
25 مارچ 2013
[][][]
رویکردها:
2. فهرست میراثهای جهانی یونسکو، وبسایت: http://whc.unesco.org/en/list/
3. وبسایت موزیم ویکتوریا/ ملبورن: http://museumvictoria.com.au/melbournemuseum/whatson/current-exhibitions/afghanistan/
4. عباس رحمتیایرج، تأملی به موزه و میراث فرهنگی، نشر: http://www.torghabehonline.com
روز پاداش ایمان، احسان، ایثار و انسان دوستی مبارک باد
ماه خجسته، سعادت آفرین، روح پرور و جانفزای رمضان تمام شد. اتفاقاً این روزها مشغولیت های پیهم مجال ندادند که برای دوستان گندمزار عیدانه هدیه بدهم. امروز عصر روز دوم عید فطر؛ دوستی که تیلفونی داشت با من صحبت میکرد گفت: "حد اقل یک پیام عید مبارکی در گندمزار می نوشتی". خوب بهانهء نیاوردم و اینک قلم در دستم و می نویسم: در روزگارانی که ایمان و احسان و ایثار و اخلاص و انساندوستی و ارزشهای ارزنده از پهنهء اندیشه بنی آدمها رخت برچیده اند؛ نمی دانم عبادت را چگونه تعریف کنم و روز برگشت به سپاس از این عبادت و پذیرفتن پاداش را چگونه تجلیل؟
در روزگاری که به گونه های گونا گون خلق خدا حلق آویز می شود، تمام هستی خصم یکدیگر گشته اند، خویشتن خویش را فراموش کرده اند، تکرار نارسایی های جسمی به حدیست که حتی روح مانرا زمینگیر ساخته است و... وقتی این چنین باشد چگونه اندیشه ها و دل ها می توانند معنویت را حس کنند؟
با این همه انسان های سپاسگزار و نیکوکاری هستند که دل های شان سرشار از ایمان و اخلاص است و راه راست را یافته اند. انسان های پاکیزه و رستگاری که دست کم؛ دعا و صدای شان از خاک بر میخیزد و ملکوتی میشود، معنای عبادت را می دانند و زندگی شانرا سرشار از معنویت ساخته اند...
ماه رمضان شایسته ترین هنگامهء خداجویی و خیرخواهی ست، رفتن به سفر آموزشی که راهکار ها، تفاوتها، چالشها و راه حل ها را عملا می آموزاند و پایان این ماه؛ روز بازگشت به دنیای عرفی خود مان است. روز عید؛ روز اهدای پاداش نامه با میثاق پایدار ماندن به آموخته های این سفر. به امید پویایی و پایداری ما، عید فرخندهء رمضان خجسته باد.
###
این نوشته، محصول تشویق بی محابای پدر بزرگوار و دانشمندم می باشد. برای تندرستی و طول عمرش دعا کنید. ممنون شما
صبر کن
صبر کن، مادر!
دیروز اگر "فرشته"
وقت چیدن انگور سوخت
امروز اگر "زرغونه"
نثار بیگانه پروری ست
صبر کن پروان!
صبر کن، فردا
فرشته بهاری می آورد
صبر کن زابل!
صبر کن، فردا
زرغونه مکتب می رود
سرود های عتیق الله عتیق در (آسمانی) رنگی برای همدلی، میزبان حضور صمیمانهء شماست. برای دیدار رنگ همدلی از این پنجره به سوی آسمانی نگاه کنید:
این هم یک دوبیتی برگرفته از آسمانی؛ هدیهء دیدار شما:
هرشب در آسمان دلم ماه میشوی
با هرتپش که دل زند همراه میشوی
آنگاه زندگانی و این جسم خسته ام
تسخیر میکنی و شهنشاه میشوی
(عتیق)
و یک نوشتهء شعرمانند از خودم به پاس خاطرات روزهای دلاویز قدیم:
غريبانه
وقتي
درحريم حضورفاصله
مصلوب مهر ميمانم
بيا و تا افق بيكران همدلي
مرا باخود ببر ،
بیا و
خانهءآشور وسوسه
خلوت خاليِ خيال را
با انگشت عاطفه ات
رباب ناز بزن
وبا ترنم صدايت
پراگنده كن، پريشان ساز!
بیا
پرندهء وحشي غصه هايم را
با خُنياي خنده ات
بال و پر بشكن
و غربت ديدارِ غريب
آواره درشهر قصيده را
با شرارتِ معصومانهء! نگاهت
آواره تر از هميشه
غريبانه غزل ساز!
9/3/1384
شکوه
ليلي من از چه رو مهر خودت کم کرده اي
زندگي ام را ازين توفان برهم کرده اي
* زان تبسم از نگاهت خنده وقتم ، نظر
شد که اشکم را روان چون رود ماتم کرده اي
زد مگر باران ژاله برگ شادي هاي من
شاخه اميد را سرکوب پيهم کرده اي *
گشتي نا فرمان عشق همچون دل من اي صنم
جنت پندار من را در جهنم کرده اي
دل گرفتم از زمين و از زمان اي واي من
در کنارم غصه ات مسکون و همدم کرده اي
26 جوزای 1389
مبارک عید بر مسلمانان مبارک
مبارک عــــید به افغانان مبارک
مبارک عــــید فطر روزه داران
به یا و بای این بوسـتان مبارک
و شیرین تر از این شعر "مولانای بلخ" هدیهء نیافتم که در سفرهء گندمزار میگذاشتم:
تا بنگشـــــایی به قندت روزه ام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون زخوان فضل روزه بشکنم
عید باشــد روزگارم روز و شب
در آئینه ی آفرینش...
سحرگاه، سوی افق
به دیدار آفتاب سر زدم
همنوای بلبل همصدای سریر و گلدل سرود ایمان میسرایید
زبان تسبیح رحمان
***
دیوار کاجها
دریچهء دیدار را
بسته بود،
مسیرم را عوض کردم
برگشتم
نسیم سرد سحر میوزید،
دل در گرمای یاد خدا میتپید
طلوع آفتاب
در قفای ابرها چشمک میزد
دلم یاد خدا میکرد
واه! چه تصویر شگفتی ست
آفتاب نشان عظمت آفریدگار
و ابرها
نماد نیروی پروردگار!
***
در اندیشهء جلال خدا
دل مثل دریا موج آفرین
گوهر مژگان میافرید،
هنگامه ی "نجوا با مهربانترین!"
------------------------------------
26 جون 2010
تنهایی
این روز ها؛
تمامی ترانه و ترنم تنهایی
سمفونی لحظه های من است!
۲
دلتنگی
گلویم از تشنگی خشکیده
دلم تشته تر از گلویم،
آه!
رودخانه های این شهر
مرا شکنجه میکنند
مادر!
دلم گرفته است،
برای عاشقانه سیراب شدن
رودبار کوکچه باید و
آموی دل انگیز!
***
سدنی
14 جوزای 1389